سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزودی فتنه هایی می آید که انسان، صبح با ایمان برمی خیزد و شب بی ایمان می گردد؛ جز آنکه خداوند او را با دانش زنده کرده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کوثر
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 7
  • مجموع بازدیدها: 205764
    » درباره من
    کوثر
    محسن

    » آرشیو مطالب
    یا زهرا (س)
    یا حسین (ع)
    یا علی
    بهار 1387
    پاییز 1386
    تابستان 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    فقط خدا رو عشقه
    ایحسب الانسان ان یترک سدی
    اسلام و آرزوهای صورتی من
    مسافر سحرا
    ایستگاه بهشتی
    روضه
    هیئت وارثان ثارالله (ع)
    بیت الرقیه (س)زاهدان
    امام حسن مجتبی (ع)
    بسیجی 57
    پایگاه رسمی هیئت رزمندگان شمیرانات
    بهشت
    sesaretah
    پایگاه فرهنگی هیئت فاطمیون قم
    انجمن علمی کامپیوتر پیام نور قم
    هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا(س)
    هیئت علمدارمشهدالرضا(ع)
    پیامبر اعظم صل الله علیه و آله
    آفتاب
    سروده های من
    شلمچه
    یاس ها
    شهید آوینی
    رایحه عشق
    الجمعه سایت امام جمعه بابلسر
    دفترحفظ ونشرآثارحضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ا&
    من و تو
    پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی _ حرم
    قفنوس و درد دل با امام زمان
    سایت های مذهبی
    هیئت فاطمیون شهرستان بابلسر
    کوثر
    مرصاد امروز

    » لوگوی لینک دوستان


    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» قافله‏ای که به حج می‏رفت

    قافله‏ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند
    روزی توقف و استراحت کرد ، و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد .
    در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف‏
    شدند که با آنها آشنا بود . آن مرد در ضمن صحبت با آنها ، متوجه شخصی‏
    درمیان آنها شد که سیمای صالحین داشت ، و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود ، در لحظه اول او را شناخت . با
    کمال تعجب از اهل قافله پرسید : این شخصی را که مشغول خدمت و انجام‏
    کارهای شماست می‏شناسید ؟ . برای همسفری انتخاب کردم ، زیرا گاهی با کسانی که مرا می‏شناسند مسافرت‏
    می‏کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می‏کنند ،
    نمی‏گذارند که من عهده‏دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی‏
    انتخاب کنم که مرا نمی‏شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می‏کنم تا
    بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم " ( 1 ) .
    پاورقی :
    . 1
    بحار ، جلد 11 ، چاپ کمپانی ، صفحه 21 ، و در صفحه 27 بحار ،

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » محسن ( یکشنبه 86/5/28 :: ساعت 12:17 صبح )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است؟
    [عناوین آرشیوشده]