(1)شیطان در چند جا زوزه کشید
ِبسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اول ، وقتى که حضرت آدم علیه السلام توبه کرد و خداوند توبه او را پذیرفت - هنگامى که او از بهشت اخراج شد، دویست سال گریه کرد تا این که جبرئیل نازل شد و گفت : اى آدم آن اسامى که بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدا را به آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود - و آنها را به آدم یاد داد. - چون حضرت آدم خدا را نافرمانى کرد و از بهشت بیرون آمد، شیطان خوش حال که آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است ؛ ولى آدم با توجه به خدا توبه اش پذیرفته شد. این شیطان ملعون از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند
دوم ، روزى بود که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت ، ووقتى زیلخا یوسف را خرید، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را بست ، شیطان خوش حال شد که پیغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتى جمع کرده ، یوسف زنا مى کند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامى که یوسف فرار کرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده مى شود - این بود که شیطان از سوز دل ناله اى کرد که ملائکه صداى او را شنیدند و لعنتش نمودند.
سوم ، در عید غدیر خم وقتى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على علیه السلام را به خلافت نصب کرد و فرمود(من کنت مولاه فعلى مولاه ) بعد فرمود:اى مردم ! دوستى على حسنه است . با دوستى و ولایت على هیچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در این هنگام شیطان از دل پر درد خود ناله اى کشید و گفت : از این پس چه کنم و چاره من چیست ؟ اولاد خود را جمع کرد و گفت : تا مى توانید مردم را به شک اندازید. محبت و ولایت و دوستى على را چنان بر مردم مشتبه کنید که او را به خدایى باور کنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند.
چهارم ، روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینه اى فراهم آورد به طورى که همه لشگر عمر سعد علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شیاطین ، روى زمین پخش شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى کردند. شیطان مى گفت : عجب خلق خدا را گمراه کردم . گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت : کار را درباره فرزندان آدم به پایان رساندم . آن چه مقصود من بود امروز دست گیرم مى شود. جبرئیل پرسید: این همه سرخوشى تو براى چیست ؟
اى سگ ملعون جواب من بگو **راست گوى و در دغا زوزه مجو
گفت : به خاطر این که از زمان حضرت آدم تا کنون چنین حادثه اى واقع نشده و نخواهد شد.
بعد از آن که حضرت علیه السلام به شهادت رسید، درهاى آسمان گشوده شد تا ملائکه ، کربلا را ببینند. زمانى که شیطان با خبر شد خداوند چه ثوابى براى پیروان و زیارت کنندگان او قرار داده ، از کرده خود پشیمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى کشید که جمیع ملائکه او را لعنت کردند. گفت (واویلاه )قضیه بر عکس شد و مردم بیشتر داخل بهشت شدند.
پنجم ، روزى که بهشت بر او حرام شد و به زمین آمد از ناراحتى فریادى زد که ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائکه
رانده شده و باید در زمین تنها باشدششم ، وقتى تکبر نمود و آدم را سجده نکرد، خداوند و جمیع ملائکه او را لعن کردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هایش فریادى کشید.
هفتم ، وقتى که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به پیامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت ، زوزه اى کشید
هشتم ، زمانى که آیه توبه نازل شد، مبنى بر این که انسان اگر گناهى کند یا ظلمى به خود و دیگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نماید، خداوند تمام گناهان او را مى بخشد. در این موقع شیطان فریادى کشید و ناله زد به طورى که تمام بچه شیطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسیدند؟ گفت : آیه اى نازل شده که خدا تمام گناهان را مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود.
نهم ، بعد از تولد حضرت عیسى علیه السلام وقتى مى خواست به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندنددهم ، وقتى که آخرین پیامبران (حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم ) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسیار سوزناک بود.
یازدهم ، وقتى سوره مبارکه (حمد) نازل شد فریادى زد و یاران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بیان کرد. وبه او گفتند:اى (عزازیل ) چرا از نازل شده این سوره نالیدى
گفت : من در لوح محفوظ دیدم که نوشته بود، اگر بنده اى از بندگان خدا در تمام طول روز گناه کرده باشد و پیش از آن که آفتاب غروب کند، طهارت بگیرد و سه مرتبه این سوره را بخواند، به برکت آن ، همه گناهانش آمرزیده مى شود و بدون واسطه از میان عرش ندایى آمد که اى بنده من !گناهانت را آمرزیدم و اسم تو را در دفترى که اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت کردم.
(ادامه دارد...)